چی شد که اینطوری شد

تقریبا اوایل فروردین بود که اینقدر تایپ میکردم که شب دیگه نیرویی توی ساعد دستام باقی نمی موند! :)) و همه ی این تایپ کردنه صرف نوشتن مطالب توی سایت میشد و میشه و کلی الان سرعت تایپ ام هم خوب شده :D و این شروع بود و با تموم شدن ایام عید و اومدن دانشگاه و .. دیگه هیچ وقتی رسما نمی موند که بخوام وبلاگ بخونم و بنویسم...

یک سری وبلاگ ها هستن که الان حسرتشون رو میخورم چرا نخوندمشون یا اینکه بخام اینطوری ادامه بدم و نخونشمون ... احتمالا خیلی محدود تر وبلاگ هایی که دوستدارمو دوباره شروغ کنم به خوندن...چرا که نه ...

امیدوارم وقتی که برای سایت میزارم آینده داشته باشه و تمام تئوری هام و فکرایی که براش کردم انجام بشه...

+بوی نم بارون اومد...